جان کلام (سادانا)

ساتیا سای بابا (مذهب عشق)

جان کلام (سادانا)

ساتیا سای بابا (مذهب عشق)

1st June 2006

 

A 'Manishi' (ordinary man) gets transformed into a 'Maharishi' by engaging in selfless service. Truly speaking, the merit that can be obtained from service cannot be acquired even by the practice of rigorous austerities. Service brings human beings closer to each other and promotes affection and friendship. Without this feeling of friendship and love towards one's fellowmen, one cannot attain intimacy with the Lord. Install in your heart the feeling that the service you render to your fellowmen is service to God.

 

یک "منیشی" (آدم معمولی) وقتی به یک "ماهاریشی" در می آید که مشغول بخدمت بی شائبه و دور از خودخواهی شده باشد. براستی که شایستگی ای که از خدمت بدست می آید را نمی توان حتی با ریاضت های شدید نیز کسب کرد. خدمت، انسان ها را به هم نزدیک تر می کند و عاطفه و دوستی را میان ایشان بالا می برد. بدون حس چنین دوستی و عشقی نزد ایشان، فرد نمی تواند صمیمیت خداوند را بدست آورد. این حس را در قلب خود بوجود آورید که خدمتی که به همنوعان خود تسلیم می کنید، خدمت به خداوند است.

31st May 2006

 

The Prakrithi (world) we see around us cannot give us happiness. The experiences Prakrithi gives us in the waking state get obliterated in the dream state, and those of the dream stage cease when we wake up from the dream. The dream experiences are our own creation. And so are the waking state experiences! The experience of the world is but a projection of our mind and the reflection of our own inner thoughts. As the thought, so the vision. The colour of glasses you wear determines the colour in which things appear to you. If you wear red glasses, everything will appear red. If you wear green glasses, everything will appear green. Pure thoughts make the world appear as pure. If you view things with Prema, with a loving heart, the whole world, the whole creation will appear to you as a reflection of Prema.

 

پراکریتی (دنیا) که در اطراف خود شاهد آن هستیم نمی تواند موجبات شادی ما را فراهم سازد. تجربه هایی که پراکریتی برای ما در عالم بیداری دارد، در عالم خواب محو و معدوم می شود، و دسته ای از رویاها وقتی از آن بیدار می شویم ما را (از این دنیای مادی) متوقف می کند. تجربیاتی که از رویاها داریم، ساخته ِ ذهن خودمان است. تجربیات عالم بیداری نیز چنین اند! تجربه دنیا نیز تجسمی از ذهن خود ما و انعکاس افکار درونی مان نسبت به آن است. نگرش را طرز تفکر می سازد. رنگ عینکی که بر چشم می زنید مشخص کننده رنگ چیزهایی است که بر شما ظاهر می شوند. اگر عینک قرمز بزنید، همه چیز قرمز به نظر خواهد رسید. اگر عینک سبز بزنید، همه چیز سبز به نظر می آید. افکار پاک، دنیا را تبلوری از پاکی نشان خواهد داد. اگر به همه چیز با دید پریما (عشق) بنگرید، با قلبی عاشق، همه دنیا، و همه کائنات، برایتان بازتاب پریما خواهد بود.

30th May 2006

 

You wear coloured glasses and see everything through those glasses. Correct your vision; the world will get corrected. Reform yourselves; the world will get reformed. You create the world of your choice. You see many, because you seek the many, not the One. Try to subsume the many in the One - yourselves and others, the family, the neighbourhood, the community, the state, the nation, the world. This is the Sadhana of Love, for Love is expansion. The individual has to be Universalized and expanded into the Vishwaswaroopa (the Cosmic Self).

 

عینک رنگی به چشم می زنید و همه چیز را از میان آنها می بینید. نگرش خود را تصحیح کنید؛ دنیا تصحیح خواهد شد. خود را اصلاح کنید؛ دنیا اصلاح خواهد شد. شما دنیا را به انتخاب خود می سازید. اگر گوناگونی می بینید، برای اینست که در طلب این گوناگونی هستید، نه یگانگی. تلاش کنید این گوناگونی را در یگانگی یکی کنید – شما و دیگران، خانواده، همسایه، اجتماع، ملت، کشور، دنیا. این سادانای عشق است، چون عشق عامل گستردگی است. شخص باید جهانی شود و با ویشواسواروپا (خود ِ کیهانی) بسط پیدا کند.

 

 

29th May 2006

 

It is indeed pathetic to see people falling prey to the vagaries of the mind and courting disaster instead of using the intellect to discriminate between the transient and the permanent. The mind should be checked by the intellect. Or else, evil resolutions translated into action will result in sorrow. Resolve on good actions and reap joy. Of course, if one can desist from desires and the tendency to pursue them, one can enjoy unbroken peace. If the mind is let loose and yielded mastery, man is driven from one desire to another. He loses his self-respect. He sets at naught law and justice, rules of conduct and regulations of social behaviour. His life becomes a frantic rush from place to place and object to object. Detachment alone can give happiness. Thyaga (renunciation) is the real yoga.

 

براستی دیدن آدمهایی که دستخوش هوا و هوس ذهن شده اند و بجای استفاده از هوش خود برای تمیز میان آنچه گذرا و آنچه پایدار است، دچار مصیبت گشته اند واقعا ً سوزناک است. قدرت درک و هوش باید ذهن را کنترل کند. اگر غیر از این باشد، نیات شیطانی به عمل در می آیند و موجب اندوه می شوند. تصمیم به انجام اعمال نیک بگیرید و به شادی برسید. البته، اگر کسی بتواند از خواسته ها و تمایلاتی که می خواهند ارضا شوند دست بکشد، می تواند به آرامشی نامتزلزل دست یابد. اگر ذهن به هرز رود و اربابش تسلیم شود، انسان از خواسته ای به خواسته ِ دیگر سوق پیدا می کند. او عزت نفسش را از دست می دهد. قانون و عدالت نزد ِ او بی ارزش می شوند، و منش و رفتار اجتماعی را ارج نمی گذارد. زندگی اش ستیزه مآبانه می شود و از جایی به جای دیگر و از مقصودی به مقصود دیگر یورش می برد. کناره گیری، خود به تنهایی قادر است نیل به شادمانی را ممکن سازد. تیاجا (کناره گیری و قطع علاقه) یک یوگای واقعی است.

28th May 2006

 

At the core of this universe is the Paramatma (Supreme Self), which lies beyond the comprehension of the mind. Both the cognizable and non-cognizable have emanated from the same One Indivisible Consciousness. Each is full and complete in itself. The individual consciousness is the manifestation of the Cosmic Consciousness. When the material sheath falls off, it merges in its source. The Vedas declare, "That is full; this is full. From the full, emerges the full. When the full is taken from the full, the full remains full." So, the Cosmos, the world, the individual - all are embodiments of the Full. All this is indeed Brahman. The awareness of the immanence of the Universal can come to man only when the 'I' consciousness is transcended.

 

در مرکز این جهان پاراماتما (خود عالی) است، که فراتر از درک ذهن می باشد. آنچه قابل درک است و چه آنکه قابل فهم نیست، هر دو از یک (منبع) هوشمند سرچشمه گرفته اند. هر کدام به نوبه خود کامل و تمامند. این (منبع) هوشمند تجلی ِ جهان ِ هوشمند است؛ وقتی پوشش مادی بیافتد، در منشاء خود یکی می شود. وداها می گویند، "(وقتی) آن کامل است؛ این کامل است. از کامل، کامل پدیدار می شود. وقتی از کامل، کامل بیرون آید، کامل کامل باقی می ماند." پس، جهان، گیتی، یکیست – همه تجسمی از کامل هستند. همه اینها براستی که براهمان اند. آگاهی از حضور و تجلی جهان وقتی برای انسان آشکار می گردد که شعور ِ "من" فرا و بالاتر رود.

27th May 2006

 

Man's actions are related to desires and aversions. They are the cause of his joys and sorrows. All the world's ills arise from the evil thoughts and deeds of men. It is only when man is transformed that society can transform and the world be reformed. Man does not use his sense organs in the right way. He has eyes, but does not see what is good. He has ears, but does not listen to what is good. There is only one way to correct him. He has to be shown the spiritual path and guided to cultivate the virtues of Truth, Love and self-sacrifice. He must be weaned away from selfish pursuits and from arrogance and pride. His mind, which is the real culprit, has to be cleansed of all evil. One can acquire real peace and joy only when one turns one's thoughts towards God and away from the world.

 

اعمال انسان به تمایلات و بیزاری های او مربوط می شود. مسبب شادی ها و غمهای او همین است. همه امراض دنیایی از افکار پلید و اعمال او (به این افکار) برمی خیزند. تنها زمانیکه انسان تغییری در خود بدهد، جامعه متحول می شود و دنیا اصلاح می گردد. بشر از ارگانهای حسی خود در جهت درست استفاده نمی کند. او چشم دارد، اما آنچه خوب است را نمی بیند. گوش دارد، لیکن به آنچه خوب است گوش نمی دهد. فقط یک راه برای اصلاح او وجود دارد. باید که راه معنوی به او نشان داده شود و هدایت شود تا حقیقت، عشق و از خود گذشتگی را رواج دهد.او باید از تعقیب خودخواهی ها، خودبینی ها و تکبرش دور شود. ذهن او که متهم اصلی است، باید از همه پلیدی ها پاک شود. یک شخص می تواند به آرامش واقعی برسد و تنها وقتی به شادی ِ حقیقی دست میابد که افکار دیگری را بسوی خداوند سوق دهد و از مادیات دورش کند.

26th May 2006

 

The pain that another suffers from, which you seek to assuage, is really your own pain. When you alleviate another's suffering, it is your suffering that ends. Service can be effective only when the feelings of 'I' and 'Mine' give place to 'Him' and 'His'. It is when your attention is monopolised by the body and its needs that egoism grows in strength. When you direct your attention to the Antaratma (Inner Self) which is God, then, you find the same of God in all and a flood of reverence fills you and sanctifies every act of yours.

 

دردی که دیگری از آن رنج می برد و شما در تخفیف ِ آن تلاش می کنید، در حقیقت درد خود شماست. وقتی عذابش را تسکین می بخشید، این شمایید که عذابتان تمام شده است. خدمت، تنها وقتی موثر واقع می شود که حس ِ "من" و "مال من" جای خود را به "او" و "مال او" می دهد. خودخواهی هنگامی نیرو می گیرد که توجه شما را بدن و نیازهای آن به خود اختصاص می دهد. وقتی توجه خود را به آنتارامتا (خود درون) که همان خداست معطوف می دارید، آنوقت همان خدا را در همه می یابید و لبریز ِ دریای تکریم می شوید و همه اعمال شما تقدیس می شود.

25th May 2006

 

There is no meaning in worshipping God as Sathyaswaroopa (the embodiment of Truth), and not adhering to truth in daily life. Dharma (righteousness) is based on truth. This righteousness emanates from the heart. Righteousness promotes self-satisfaction. It is an expression of self-consciousness. Have faith in the promptings of this divine consciousness. No one should act against the dictates of his conscience. Acting in violation of the conscience is evil; action based on the conscience is righteous. True worship consists therefore in doing what is right as dictated by your conscience.

 

ستایش خداوند به عنوان ساتیاسواروپا (تجسم حقیقت) معنی ِ خاصی نمی تواند داشته باشد، همچنین نمی تواند به مقصود (اثبات) وفاداری به حقیقت در زندگی روزمره باشد. دارما (درستی و راستی) بر پایه حقیقت استوار است. این درستی و راستی از دل سرچشمه می گیرد. دارما رضایت خاطر را ترفیع می دهد. همانا آن تجلی خودآگاهی است. به رهنمودهای این معنویت هوشیار ایمان داشته باشید. هیچ کس نباید بر خلاف دستورات ضمیر درونش عمل کند، که جز آن منتهی به شر است؛ اعمالی که از دل و باطن بر می خیزند صالح اند. از این رو ستایش خداپسندانه، به انجام عمل صالح، از آنچه ضمیر درونیتان حکم می کند مربوط می شود.

24th May 2006

 

The tongue is the armour of the heart; it guards one's life. Loud and irresponsible speech, full of anger and hate, affects the health of man. It breeds anger and hate in others. Silence is said to be golden. The silent man has no enemies, though he may not have many friends either. He has the opportunity to dive within himself and examine his own faults and failings. He has no more inclination to seek them in others. If your foot slips, you suffer a fracture; if your tongue slips, you fracture some one's faith or joy. That fracture can never be set right; that wound will fester for ever. Therefore, use the tongue with great care. The softer your speech, the lesser you talk, the sweeter you talk, the better the world will be.

 

زبان سلاح ِ قلب است؛ و از جان فرد محافظت می کند. سخنی که با صدای بلند، غیر مسئولانه، و با خشم و نفرت بر زبان رانده شود، بر سلامت انسان تاثیر می گذارد. همچنین عصبانیت و نفرت دیگران را برمی انگیزد. می گویند سکوت خیلی ارزنده است. کسی که سکوت اختیار می کند دشمن ندارد، ولو اینکه دوستان زیادی هم نداشته باشد. او این شانس را دارد که در خود فرو رود و ضعف ها و اشتباهاتش را محک بزند. او میلی به جستجوی اینها در دیگران ندارد. چنانچه پای شما بلغزد، از شکستگی آن رنج می برید؛ اگر زبان شما به اشتباه سخن بگوید، عقیده یا خوشی ِ کسی را آزرده خواهید کرد. آن را هیچ وقت نمی توانید مرحم گذارید؛ آن زخم همیشه چرکی خواهد ماند. از این رو، زبان را با نهایت توجه به کار برید. هر چه سخنتان لطیفتر باشد، کمتر سخن می گویید، شیرین تر صحبت می کنید، و زندگی به کامتان خواهد بود.

23rd May 2006

 

Liberation is just the awareness of Truth, the falling off of the scales of delusion from the eye; it is not the preserve of a few expert spiritual aspirants. Like the river losing its form, its name and its taste in the sea, liberation dissolves the name and form, aptitudes and attitudes. You are no more a separate individual. The rain drop has merged in the sea, from where the drop arose. Of course there was no bondage, at any time, and no prison; there was only a fixation in the mind that one was bound, that one was in prison, that one was limited and finite!

 

 

رستگاری، آگاهی از حقیقت است، اینکه از ابهامات و فریب چشم (ظاهر بینی) دور شویم؛ که این تنها تجربه (؟) تعداد کمی از طالبان متبحر راه معنویت نیست. همچون نهری که شکل و نام و مزه خود را در دریا از دست می دهد، رستگاری نیز شکل و نام و گرایشات و تمایلات را حل می کند. دیگر یک فرد ِ سوا از دیگران نیستید. قطره باران در دریا یکی شد، از همان جایی که قطره به هوا برخاست. البته که هیچ محدودیتی در کار نبود، هیچ وقت نبوده، و هیچ زندانی نیز؛ که تنها یک تثبیت در ذهن، به او اینطور القا شده که محدود گشته، در قید و در بند بوده است.